شروع اول
یادم نیست جایی شنیدم یا خوندم که دوران دانشجویی آدم یه فصل شیرین و دلچسبه که
قبل از این دوران دنیا به ساز تو میرقصه اما بعد از اون تو باید به ساز دنیا برقصی. مشکل در حال حاضر اینجاست که من نه تنها معنی این جمله رو نمی فهمم بلکه هرگز متوجه نخواهم شد.
بیدار شدن سر ساعت هشت صبح اونم بعد از گذروندن روز کاری شلوغ واس خودش عالمی داره. امیدوارم کسی تجربه نکنه.
جلسه اول کلاس استاد دهکردی هم شروع شد. جلسه ای که قرار بود همه سر ساعت هشت در کلاس حاضر باشند.. من با تاخیر چند دقیقه ای و برخی دوستان با تاخیر یک ساعتی به جلسه رسیدند.
مهم ترین دغدغه ای که در ابتدای این جلسه همه تجربه کردند دست یابی به صندلی بود. یعنی همون صندلی های علم آموزی که کم یاب شده بودند و دانشجو رو برای رسیدن به خودشون از اون کلاس به اون کلاس می کشوند.
جا برای نشستن به سختی پیدا می شد اما دوست نازنینم برای من در نزدیکی مقر استاد، (ردیف سوم ) صندلی رزرو کرده بود(زنبیل گذاشته بودند). (نمی دانم این از خوش اقبالی من بود یا بد اقبالی !!!) با جا گرفتن روی صندلی متوجه بحث کلاس در مورد سایت می شوم که با استفاده از این عبارت می توان هر سایتی را در گوگل سرچ کرد و به سایت مورد نظر دست یافت. همچنین می توان در ادامه آدرس سایت و با کلیک بر space، کلید واژه مد نظر را هم در سرچ اضافه کرد تا به صورت دقیق و کارآمدتری به محتوای مورد نظر رسید. کاربرد تایپ ده انگشتی هم از موارد مهم این جلسه محسوب میشه. من هم اطلاعاتی را در این زمینه به استاد ارئه کردم و حتی برای این ارائه تا پای تابلو رفتم. البته سعی استاد برای ضایع کردن من و بقیه نباید مخفی بمونه که البته ازار دهنده نیست چون دیگه همه با خصوصیات ایشون اشنایی کافی دارند. مزه پرونی های آقای باقری و توضیحات کوتاهی درباره توئیتر هم از اطلاعات مفید این جلسه است که نباید فراموش بشه.
- ۹۶/۰۳/۱۶